کتاب بابام که مرد (برای دریافت فایل کتاب کلیک کنید.) نوشته استاد سید عباس سیاحی
چاپ شده توسط شرکت سهامی کتابهای جیبی
تهران ۱۳۵۳
مقدمه
وقتی که آدم متمارض به بیماری روشنفکری نباشد، ساده حرف میزند. ولو آنکه حرفش مربوط باشد به مشکلترین حالات روحی. سیاحی آدمی است ساده و سالم که از دهات حاشیه کویر آمده و در دهات و اطراف شهرها همراه ابوی سادهتر از خودش و به کمک تنها سرمایهشان که یک الاغ بارکش بوده نمک و ترهبار فروخته و ناچار پای پیاده پهنه بزرگی از سرزمین عزیزمان را گز کرده است و همه جور مردمی را در اطراف و اکناف مملکت دیده است. بعد که به نوجوانی رسیده، زده به کلهاش که درس بخواند و با اینکه خیلی دیر به این فکر افتاده خیلی خوب درس خوانده و شده است لیسانسه علوم تربیتی و بعد معلمی و کتاب نویسی. الان حدود بیست سالی هست که کتاب درسی مینویسد برای شاگردان مدارس و برای بیسوادان بزرگسال. ده سالی هست که هر بچه اول ابتدایی در هر جای کشور که کتابش را باز کرده نام سیاحی را دیده و هنوز هم میبیند. اما کار سیاحی فقط تالیف کتاب نبوده است. ازهمان زمانها که توی کوچه پس کوچههای شهرها با الاغ و بار نمکش آرام آرام راه میرفته و فریاد میزده: «آی نمکی»، حس کرده که ذاتا معلم است و تا عمر دارد باید معلمی بکند. معلم بشود و زیر سقف کلاسها با صدای غرا درس بدهد و تربیت کند. همین کار را هم کرده و خدا میداند چند هزار بچه مدرسه را درس داده و به چند هزار معلم یاد داده که چگونه زبان فارسی را به بچه ها یاد بدهند. و حالا این معلم ساده دهاتی داستان کوچکی نوشته که سادهتر از کتاب فارسی اول ابتدایی خوانده میشود، اما تصویر مردی را نشان میدهد که دوست ندارد دور از کوچه باغهای دهات معروض حوادث دردناک محتوم قرار گیرد و مردم شهر او را لخت و عور در برابر این حوادث تماشا کنند.
نوشته علی اصغر مهاجر