سید عباس سیاحی، ۲۵ اسفند ماه ۱۳۱۱ در محله سادات اردستان، در حاشیه کویر مرکزی ایران، بین کاشان و نائین متولد شد. تحصیلات ابتدایی و سه سال اول دبیرستان را در اردستان گذراند. در سال ۱۳۲۸ به تهران آمد و در دانشسرای شبانه روزی تهران به تحصیل پرداخت. در سال ۱۳۳۲ آموزگار دبستان های لواسانات، شمیران و درکه بود. بعد از پنج سال آموزگاری، سال ۱۳۳۷ به دانشسرای عالی رفت و در سال ۱۳۴۰ با اخذ لیسانس به عنوان دبیر دبیرستانهای شمیران به کار خود ادامه داد. سید عباس سیاحی، استاد پیشکسوت رنگرزی خطه فارس از آنجا که با سواد کردن بیسوادان را دوست میداشت، به آموزش روش تدریس الفبا پرداخت و در تالیف کتاب اول ابتدایی که از سال ۱۳۴۴ در کلاسهای اول تدریس میشد، شریک و موثر بود. برای آموزش روش تدریس کتاب اول ابتدایی به کلیه استانهای کشور مسافرت کرد و در مراکز استان و شهرستانهای آن روش تدریس الفبا را برای معلمان و راهنمایان تعلیماتی تدریس میکرد، تا آنجا که تقریبا شهری در ایران نیست که او به آنجا نرفته باشد. او بسیاری از روستاهای ایران را هم دیده است. چون از بچگی با رنگرزی آشنا بود و به آن علاقه داشت به هر کجای ایران که میرفت، درباره رنگرزی گیاهی و گیاهان مورد استفاده در رنگرزی منطقه نیز پرس و جو و جست و جو میکرد. پس از بازنشستگی به احیای رنگرزی سنتی گیاهی پرداخت و به آموزش عملی آن مشغول شد. دهها مقاله، فیلم، گزارش و… نتیجه تلاش این سالیان است. ۱۵ دیماه سال جاری، از سوی مرکز ملی فرش، از وی و تنی چند از رنگرزان کشور طی مراسم “تجلیل از هنرمندان، اساتید و پیشکسوتان فرش دستباف ایران” در موزه فرش تجلیل به عمل خواهد آمد. آنچه می خوانید زندگینامه اوست با قلم خودش:
«من و بسیاری از هم وطنانم زندگی و شادمانیهای خود را در کودکی با رنگ آغاز کردیم . اگر من بتوانم خاطرات هفتاد و چند ساله خود را در این باب بیان کنم بسیاری از رموز رنگرزی سنتی را روی الیاف پشمی و کتانی و پنبهای و ابریشمی که رنگرزی سنتی لباس هم از آن خارج نیست بیان کردهام.
از سن سه چهار سالگی با رنگرزی آشنا شدهام . همه میدانید که جشن و شادمانی بزرگ ایرانیان در اول بهار از روز اول فروردین شروع میشود. در این جشن کودکان جایگاه بخصوصی دارند. زیرا هم برایشان لباس نو تهیه میشود وهم از بزرگترها عیدی میگیرند.
معمولی ترین عیدی ما بچه های هفتاد سال پیش در روستاها و شهرستانها و حتی شهر های بزرگ، تخم مرغ رنگ کرده بود. تخم مرغ را با روناس ، پوست انار، پوست گردو و برگ مو و گیاهان رنگرزی دیگر رنگ میکردند.
بسیار جالب است که جمع آوری گیاهان رنگزا برای تخم مرغ رنگ کردن عید، کار خود بچه ها بود . مثلا در اواخر تابستان که گردو تکانی میکردند بچه ها پوست سبز گرد ورا جمع میکردند، خشک میکردند و برای تخم مرغ رنگ کردن عید در جایی نگه میداشتند. همینطور موقع پاک کردن باغها ریشه روناس را جمع میکردند و نگه میداشتند.
وقتی که مادران به کار رنگرزی تخم مرغ میپرداختند بچه ها و بخصوص دختر ها با علاقه و شوق نگاه میکردند و یاد میگرفتند. حتی دختران بزرگ کار رنگ کردن را انجام میدادند و مادران نظارت و راهنمایی میکردند. بچههای دیگر هم نگاه میکردند.
همه مردم محل و روستاها در سه روز اول فروردین به دیدن یکدیگر میرفتند و بچهها عیدی خود را که معمولا تخم مرغهای رنگی بود از بزرگترها دریافت میکردند . سپس با همین تخم مرغهای رنگ کرده در میدان محل و روستا در جشن و بازیها شرکت میکردند.
لباس نو دوختن برای بچهها از کارهای حتمی مادران بود .جنس این لباسها که پیراهن وشلوار بود ، کرباس پنبهای یا بافتنی پشمی و بندرت ابریشمی بود. بعضی از مردم محل در بافتن کرباس و متقال و انواع پارچههای پنبهای مهارت داشتند. خانوادهها از اینها پارچه میخریدند وبرای بچهها لباس میدوختند. رنگ غالب شلوارها آبی سیر نیلی بود جنس آن هم کرباس و متقال پنبهای بود. شلوار دوخته شده را به رنگرز خمکار نیل که در هر محلهای بود میدادند تا رنگ کند.
شوق بچه گانه لباس نو داشتن ما را بر آن میداشت که به کارگاه رنگرزی برویم واز استاد بخواهیم لباسمان را زودتر رنگ کند. به این گونه بچهای نبود که با نیل و خمره رنگرزی آشنا نباشد. هنوز هم ضرب المثلی در ایران هست که وقتی کسی عجله دارد که کاری زود تر انجام شود و در آن اصرار می ورزد. کننده کار برای آنکه بگوید به این عجله انجام نمیشود، میگوید مگر خمره رنگرزی است که بتوانم فورا برایت انجام بدهم.
به طور یقین شلوارهای کرباسی و پنبهای آبی رنگ ما از بهترین شلوارهای جین امروزی اصیل تر و بهتر بود.
پیراهن نو پنبهای بچهها را مادرها خودشان با گیاهان رنگزا و دندانه های مختلف در خانه و در نتیجه با حضور خود بچهها رنگ میکردند.
کار دیگری که با سنت عید و در زمینه شناخت رنگها انجام میشد رنگ کردن در و دیوار خانهها و اتاقها و حتی کوچههای روستا بود. این کار هم در اواسط ماه اسفند انجام میشد . با دوغاب انواع گل رس در و دیوار اتاقها و خانهها را رنگ میکردند.
بچه ها شریک و ناظر این کار بودند. کمتر بچهای بود که اثر دستش بر روی دیوار خانهها خود نمایی نکند. این سنت بچهها را با بنایی و نقاشی ساختمان و حتی نگارگری آشنا میکرد.
من اعتقادم دارم که ارتقای هنر کاشی سازیهای رنگ وارنگ ما ریشه در این سنت نوروزی دارد.
این تجربه ی رنگ و رنگرزی که از بچگی شروع می شد تا پایان عمر ادامه داشت. زیرا محل در آمد نقدی خانوادهها از قالیهایی بود که زنان میبافتند و با فروش آن پول نقد به خانوادهها وارد میشد و بچهها آن را لمس میکردند. پشم قالی را زنان همان محل و روستا میرشتند و خودشان آن را رنگ میکردند . رنگ آبی نیلی را به استاد خمکار محله میدادند. زنان از همان آبی سیر یا روشن بازاری به وسیله گیاهان و دندانه های مختلف انواع رنگ سبز و بنفش و غیره در میآورند. بچهها هم در این آموزشگاه عملی رنگرزی گیاهی مهارت پیدا میکردند. از قرنها پیش به همین طریق تجربه رنگرزی سنتی از نسلی به نسلی و در نتیجه به هم نسلان من منتقل شد. به همین طریق که شمهای از آن عرض شد، من با شیوه رنگرزی سنتی آشنا شدم واز سی و چند سال پیش عملا به آزمودن آموختههایم در رنگرزی پرداختم.
من مولف کتاب اول ابتدایی بودم و برای تعلیم روش الفبا به آموزگاران ایران به شهرها وروستاهای مختلف مملکت میرفتم. به جرات میگویم که بیش از نیمی از روستاهای وطنم را زیر پا گذاشتم و همه جا به وسیله معلمان، که در کلاس روش تدریس الفبا شرکت میکردند، با استادان وپیر زنان قالیباف و رنگرز آشنا شدم و گیاهان و مواد رنگرزی سنتی هر محلی را که میدیدم، نمونه میگرفتم و خود میآزمودم.
از سال ۵۰ تا ۵۷ در الشتر لرستان و دانشگاه بوعلی همدان و سلطان آباد شیراز به تاسیس کارگاه تعلیم و احیای رنگرزی گیاهی پرداختم.
بعد از انقلاب از همه کارها دست شستم و فقط به کار رنگرزی گیاهی سنتی مشغول شدم. با رنگ کردن روزانه ۳ - ۴ کیلو نخ پشمی قالی شروع کردم. الان روزانه میتوانیم بیش از ده هزارکیلو نخ قالی را با گیاهانی نظیر روناس، پوست انار، پوست گردو، جفت، بلوط ، کاه گندم ، جاشیر، اسپرک و … با دندانه های زاجهای مختلف رنگ کنیم.
رنگرزی گیاهی و بافتن قالی و گلیم و جاجیم و پارچه بافی در ایران در گذشته یک فرهنگ بود و هنوز هم هست. آن هم فرهنگی مکتوب که الفبای آن رنگهای گیاهی و سنتی سرخ، زرد، آبی، قهوهای بنفش و … است با به کار بردن این الفبای رنگها بافندگان کلمات و عباراتی را به صورت گلها، نقشها و طرحها ایجاد میکنند که تمام مردم دنیا آن را میبینند و درک میکنند. هر قالی ایرانی با رنگهای اصیل گیاهی و نقش های جور واجورش نوشته است. شعری است و یا غزلی است به زبان بین المللی هنر قالی ایرانی که هر بینندهای آن را میفهمد.
در اغلب نمایشگاه ها در کارگاه موقت رنگرزی، نمونه رنگهای گیاهی را روی نخهای پشمی و پارچههای پنبهای و ابریشمی به نمایش گذاشتهام و فرصتی ایجاد کرده ام تا اگر فرصتی دست دهد و کسی بخواهد، روی یکایک رنگها و مواد و شیوههای کاربردی آن گفت وگو کنیم.